مذهبی

در این سایت مطالب مذهبی و یکم غیر مذهبی قرار میدم

مذهبی

در این سایت مطالب مذهبی و یکم غیر مذهبی قرار میدم

من محسن امیری هستم 14 سال دارم میخوام این سایت را برای هدایت مردم درست کنم
امید وارم شما هم مرا کمک کنید
التماس دعا

بایگانی

چند احکام که بد نیست بدانیم

محسن امیری | چهارشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۳، ۰۴:۰۸ ب.ظ

هو العلیم

احکام نگاه کردن

مسأله 2080ـ نگاه کردن مرد به بدن زن نامحرم، خواه با قصد لذّت باشد یا بدون آن حرام است و همچنین نگاه کردن زن به بدن مرد نامحرم، ولى نگاه کردن به صورت و دستهاى زن نامحرم تا مچ اگر به قصد لذّت نباشد و مایه فساد و گناه نگردد اشکال ندارد، همچنین نگاه کردن به بدن مرد نامحرم به آن مقدار که معمولاً آن را نمى پوشانند مانند سر و صورت و گردن و مقدارى از پا و دست.

مسأله 2081ـ نگاه کردن به دختر نابالغ اگر به قصد لذّت نباشد و به واسطه نگاه کردن ترس از افتادن در حرام نداشته باشد جایز است، ولى بنابر احتیاط واجب باید به جاهایى مثل ران و شکم که معمولاً مى پوشانند نگاه نکند.

مسأله 2082ـ واجب است زن بدن و موى خود را از نامحرم بپوشاند و احتیاط مستحب آن است که از پسر نابالغ که خوب و بد را مى فهمد و به حدّى رسیده که مورد نظر شهوانى است مستور دارد، ولى پوشانیدن صورت و دستها تا مچ واجب نیست.

مسأله 2083ـ نگاه کردن به عورت دیگرى حرام است هر چند در آئینه یا آب صاف و مانند آن باشد خواه محرم باشد یا نامحرم، مرد باشد یا زن و احتیاط واجب آن است که به عورت بچّه ممیّز نیز نگاه نکند، ولى زن و شوهر مى توانند به تمام بدن یکدیگر نگاه کنند.

مسأله 2084ـ مرد و زنى که باهم محرمند (مانند خواهر و برادر) مى توانند به بدن یکدیگر به آن مقدار که در میان محارم معمول است نگاه کنند و در غیر آن احتیاط آن است که نگاه نکنند.

مسأله 2085ـ مرد نمى تواند با قصد لذّت به بدن مرد دیگر نگاه کند و نگاه کردن زن به بدن زن دیگر نیز با قصد لذّت حرام است.

مسأله 2086ـ عکس برداشتن مرد از زن نامحرم حرام نیست، مگر این که ناچار باشد که به بدن او غیر از صورت و دستها نگاه کند.

مسأله 2087ـ در صورتى که زنى مقیّد به حفظ حجاب شرعى است نگاه کردن به عکس بدون حجاب او اشکال دارد، مگر این که او را نشناسد و مفسده دیگرى از نگاه کردن حاصل نشود.

مسأله 2088ـ هرگاه پرستار یا طبیب ناچار باشد دست به عورت بیمار بزند باید دستکش یا مانند آن در دست داشته باشد، همچنین اگر طبیب و پرستار مرد ناچار باشد دست به بدن زن بزند یا طبیب و پرستار زن دست به بدن مرد بزند، ولى در صورت ضرورت و ناچارى اشکالى ندارد.

مسأله 2089ـ نگاه کردن طبیب مرد به زن نامحرم براى معالجه در صورتى که ضرورت داشته باشد جایز است.

مسأله 2090ـ در مورد حجاب واجب، کافى است که زن بدن خود را جز صورت و دست تا مچ به هر وسیله اى که مى تواند بپوشاند و لباس خاصّى شرط نیست ولى پوشیدن لباسهاى تنگ و چسبان و همچنین لباسهاى زینتى اشکال دارد.

مسأله 2091ـ نگاه کردن مرد به زنى که مى خواهد با او ازدواج کند به منظور آگاه شدن از حسن و عیب او جایز است حتّى اگر با یک بار نگاه کردن این منظور حاصل نشود مى تواند چند بار در چند مجلس نگاه کند.

مسأله 2092ـ شنیدن صداى زن نامحرم در صورتى که به قصد لذّت نباشد و سبب افتادن در گناه نشود اشکالى ندارد، ولى زن نباید لحن صداى خود را طورى کند که هوس انگیز باشد.

مسأله 2093ـ نگاه کردن به زن نامحرم براى شناختن او به منظور شهادت دادن در دادگاه و امور مهم و لازمى از این قبیل جایز است.

 

مسائل متفرّقه ازدواج

مسأله 2094ـ هرگاه در عقد شرط کند که زن باکره باشد و بعد معلوم شود که باکره نبوده مى تواند ازدواج را به هم زند.

مسأله 2095ـ احتیاط واجب آن است که مرد و زن نامحرم در محلّ خلوتى که کسى در آنجا نیست و دیگرى هم نمى تواند وارد شود نمانند، حتّى اگر در آنجا نماز بخوانند نماز آنها اشکال دارد.

مسأله 2096ـ هرگاه مرد از اوّل قصدش این باشد که مهر زن را نپردازد عقد صحیح است و پرداختن مهر بر او واجب است.

مسأله 2097ـ مرد مسلمانى که مسلمان زاده است اگر مرتد شود، یعنى منکر خدا یا پیغمبر(صلى الله علیه وآله) گردد، یا یکى از احکام مسلّم اسلام مانند واجب بودن نماز و روزه را انکار کند بطورى که انکار کردن آن معنایش انکار خدا یا پیغمبر(صلى الله علیه وآله) باشد، ازدواج او باطل مى شود و همسرش باید از او کناره گیرى کند و عدّه وفات یعنى عدّه زنى که شوهرش مرده است بگیرد و بعد مى تواند ازدواج کند و اگر زن یائسه باشد، یا هنوز نزدیکى نکرده باشند عده لازم نیست.

مسأله 2098ـ هرگاه زن در عقد شرط کند که شوهر او را از فلان شهر بیرون نبرد، مرد نمى تواند او را از آن شهر بیرون ببرد مگر با رضایت او.

مسأله 2099ـ هرگاه کسى دخترى را براى پسر خود عقد کند، خودش مى تواند با مادر آن دختر ازدواج نماید، همچنین اگر اوّل خودش با مادر آن دختر ازدواج کرده مى تواند آن دختر را براى پسر خود بگیرد.

مسأله 2100ـ زنى که از راه نامشروع باردار شده، جایز نیست بچّه اش را سقط کند و فرزند او حساب مى شود فقط ارث از او نمى برد.

مسأله 2101ـ هرگاه کسى با زنى که شوهر ندارد و در عدّه کسى نیست زنا کند جایز است او را بعداً به عقد خود درآورد و اگر بچّه اى از آنان متولد شود و ندانند از نطفه حلال است یا حرام آن بچّه حلال زاده است.

مسأله 2102ـ هرگاه زن بگوید شوهر ندارم مى توان حرف او را قبول کرد به شرط آن که متّهم نباشد، امّا اگر بگوید یائسه ام قبول ادّعاى او اشکال دارد.

مسأله 2103ـ هرگاه با زنى ازدواج کند و کسى بگوید آن زن شوهر داشته ولى خود زن بگوید نداشته ام و شرعاً هم ثابت نشود باید حرف زن را قبول کرد، ولى اگر فرد مورد اعتمادى تصدیق کند که شوهر داشته احتیاط واجب آن است که او را طلاق دهد.

مسأله 2104ـ مستحبّ است در شوهر دادن دخترى که به حدّ بلوغ رسیده تعجیل کنند، همچنین درمورد زن دادن به پسرانى که نیاز به همسر دارند.

مسأله 2105ـ کسى که از زنا متولّد شده هرگاه زن بگیرد و بچّه اى پیدا کند آن بچّه حلال زاده است.

مسأله 2106ـ هرگاه مردى روز ماه مبارک رمضان یا در حال عادت همسرش، با او نزدیکى کند گناه کرده، ولى بچّه اى که از آنان به دنیا مى آید حلال زاده است.

مسأله 2107ـ هرگاه زنى یقین پیدا کند که شوهرش در سفر فوت کرده و عدّه وفات (به مقدارى که در احکام طلاق گفته خواهد شد) نگه دارد سپس شوهر کند، بعد شوهرش از سفر برگردد باید از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اوّل حلال است، ولى اگر شوهر دوم با او نزدیکى کرده باشد زن باید عدّه نگه دارد و احتیاط واجب آن است که شوهر دوم مهر او را مطابق آنچه با او قرار داده بپردازد و اگر مهرالمثل بیشتر است آن را بپردازد.

 

شیر دادن (رضاع)

 مسأله 2108ـ هرگاه زنى کودکى را با شرایطى که در مسائل آینده گفته مى شود شیر دهد، آن زن به حکم مادر اوست و آن مرد که شیر مربوط به اوست به حکم پدر او، پدر آن مرد به حکم جد و مادرش به حکم جدّه و برادرش عمو و خواهرش عمّه و فرزندانش برادر و خواهر او محسوب مى شوند، همچنین پدر آن زن به حکم جدّ مادرى و مادرش جدّه مادرى و برادرش دایى و خواهرش خاله، همچنین دخترى را که زن شیر داده بر شوهر او حرام است (به شرط این که با آن زن نزدیکى کرده باشد) و نیز انسان نمى تواند با مادر رضاعى زن خود ازدواج کند زیرا به حکم مادر زن اوست.

و به عبارت دیگر هنگامى که بچّه اى را با شرایطى که مى آید شیر دهد آن بچّه به این عدّه محرم مى شود:

خود آن زن و او را مادر رضاعى مى گویند.

شوهر آن زن که شیر مربوط به اوست و او را پدر رضاعى گویند.

پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر و مادر رضاعى او باشند.

بچّه هایى که از آن زن به دنیا آمده اند یا به دنیا مى آیند.

بچّه هاى اولاد آن زن هر چه پایین روند چه از اولاد او به دنیا آمده، یا اولاد او آنها را شیر داده باشند.

خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعى باشند.

عمو و عمّه آن زن اگر چه رضاعى باشند.

دایى و خاله آن زن اگر چه رضاعى باشند.

اولاد شوهر آن زن که شیر مربوط به اوست هر چه پایین روند، اگر چه اولاد رضاعى او باشند.

10ـ پدر و مادر شوهر آن زن که شیر مربوط به آن شوهر است هر چه بالا روند.

11ـ خواهر و برادر شوهرى که شیر مربوط به اوست اگر چه خواهر و برادر رضاعى او باشند.

12ـ عمو و عمّه و دائى وخاله شوهرى که شیر مربوط به اوست هر چه بالا روند اگر چه رضاعى باشند، همچنین عدّه دیگرى که در مسائل بعد گفته مى شود به واسطه شیر دادن محرم مى شوند.

 

احکام شیر دادن

مسأله 2109ـ هرگاه زنى بچّه شیرخوارى را با شرایطى که بعداً مى آید شیر دهد پدر آن بچّه نمى تواند با دخترهایى که از آن زن به دنیا آمده اند ازدواج کند و نیز بنابر احتیاط واجب نمى تواند دختر شوهرى را که شیر مربوط به اوست به ازدواج خود درآورد، بلکه احتیاط واجب آن است که با دخترهاى رضاعى او نیز ازدواج نکند، ولى ازدواج با دخترهاى رضاعى آن زن از شوهر دیگر مانعى ندارد.

مسأله 2110ـ هرگاه زنى بچّه اى را با شرایط آینده شیر دهد شوهر آن زن که شیر مربوط به اوست به خواهرهاى آن بچّه محرم نمى شود، ولى احتیاط مستحب آن است که با آنان ازدواج نکند، همچنین خویشان شوهر با خواهر و برادر آن بچّه محرم نمى شوند.

مسأله 2111ـ هرگاه زنى کودکى را شیر دهد به برادرهاى آن بچّه محرم نمى شود و نیز خویشان آن زن به برادر و خواهرهاى بچّه اى که شیر خورده محرم نمى شوند.

مسأله 2112ـ پسر نمى تواند با دخترى که مادر یا مادر بزرگ او آن دختر را شیر کامل داده ازدواج کند، و نیز اگر زن پدر انسان از شیر مربوط به پدر او دخترى را شیر داده باشد پسر نمى تواند با آن دختر ازدواج نماید.

مسأله 2113ـ انسان با دخترى که خواهر انسان یا زن برادر او از شیر مربوط به برادرش او را شیر کامل داده باشد محرم است و نمى تواند با او ازدواج کند و همچنین اگر خواهرزاده یا برادرزاده یا نوه خواهر یا نوه برادر انسان آن دختر را شیر داده باشد.

مسأله 2114ـ زن نباید بچّه دختر خود را شیر کامل دهد چرا که آن دختر به شوهر خود حرام مى شود، همچنین اگر بچّه اى را که شوهر دخترش از زن دیگر دارد شیر دهد، ولى مانعى ندارد که فرزند پسرش را شیر دهد.

مسأله 2115ـ هرگاه زن پدر دخترى، بچّه شوهر آن دختر را از شیر مربوط به آن پدر شیر دهد آن دختر به شوهر خود حرام مى شود، خواه بچّه از همان دختر یا از زن دیگر شوهر او باشد.

 

شرایط شیر دادنى که سبب محرم شدن است

مسأله 2116ـ هرگاه زنى کودکى را شیر دهد با نُه شرط سبب محرم شدن خواهد بود:

شیر از ولادت باشد، بنابراین اگر پستان بدون تولّد فرزندى شیر پیدا کند و کودکى از آن بنوشد سبب محرمیّت نمى شود.

بچّه از زن زنده شیر بخورد، پس اگر پستان زن مرده اى را به دهان بگیرد و شیر بخورد اثرى ندارد.

شیر آن زن از حرام نباشد، بنابراین اگر شیر بچّه اى را که از زنا به دنیا آمده به بچّه اى بدهند به کسى محرم نمى شود.

  شیر را از پستان بمکد، ولى احتیاط واجب آن است اگر شیر را در گلوى بچّه بریزند با آن زن و محارم او ازدواج نکند.

شیر را با چیز دیگر مخلوط نکنند.

شیر مربوط به یک شوهر باشد، بنابراین اگر زنى را که داراى شیر است طلاق دهد بعد شوهر دیگرى کند و از او باردار شود و تا موقع وضع حمل شیرى که مربوط به شوهر اوّل داشته باقى بماند و مثلاً کودکى را هشت دفعه از شیر مربوط به شوهر اوّل و هفت دفعه از شیر مربوط به شوهر دوم شیر دهد آن کودک به کسى محرم نمى شود، همچنین اگر زنى از شیر مربوط به شوهر اوّل کودکى را بطور کامل شیر دهد و بعد از شیر مربوط به شوهر دوم کودک دیگرى را شیر دهد آن دو به یکدیگر محرم نمى شود.

کودک به واسطه بیمارى شیر را قى نکند، ولى احتیاط واجب آن است در این صورت کسانى که به واسطه شیر دادن به آن بچّه محرم مى شوند با او ازدواج نکنند و نگاه محرمانه هم به او ننمایند.

کودک پانزده مرتبه، یا یک شبانه روز بطورى که در مسأله بعد خواهد آمد شیر کامل بخورد، یا آن مقدار شیر به او بدهند که بگویند از آن شیر استخوانش محکم شده و گوشت در بدنش روییده است و احتیاط مستحب آن است که اگر ده مرتبه شیر بخورد کسانى که به واسطه شیر خوردن با او محرم مى شوند با او ازدواج نکنند و نگاه محرمانه نیز به او ننمایند.

دو سال کودک تمام نشده باشد، بنابراین بعد از تمام شدن دو سال اگر به او شیر دهند به کسى محرم نمى شود، حتّى اگر پیش از تمام شدن دو سال چهارده مرتبه و بعد از آن یک مرتبه شیر بخورد با کسى محرم نمى شود، ولى اگر از موقع زاییدن زن بیش از دو سال گذشته باشد و شیر او باقى باشد و بچّه اى را شیر دهد احتیاط واجب آن است که با زنانى که به واسطه شیر خوردن با او محرم مى شوند ازدواج نکند و نگاه محرمانه هم ننماید.

 مسأله 2117ـ همانطور که در مسأله سابق گفته شد اگر کودکى یک شبانه روز شیر زنى را بخورد باعث محرمیّت مى شود، ولى باید در بین یک شبانه روز غذا یا شیر زن دیگرى را نخورد، مگر این که غذا بقدرى کم باشد که به حساب نیاید، همچنین در بین پانزده مرتبه شیر خوردن باید شیر زن دیگرى را نخورد، و در هر مرتبه باید بقدرى بخورد که سیر شود و بنابر احتیاط دو دفعه بطور ناقص، نه دو دفعه حساب مى شود و نه یک دفعه.

مسأله 2118ـ هرگاه زنى از شیر مربوط به یک شوهر چندین بچّه را شیر دهد همه آنان به یکدیگر و به شوهر و زنى که آنان را شیر داده محرم مى شوند و نیز هرگاه کسى داراى چند همسر است، هر کدام از آنان بچّه اى را شیر کامل دهد، آن بچّه ها به یکدیگر و به آن مرد و به همه آن زنان محرم مى شوند.

مسأله 2119ـ هرگاه زنى از شیر مربوط به یک شوهر پسر و دخترى را شیر کامل دهد آنها به هم محرم مى شوند، ولى خواهر و برادر آنها به یکدیگر محرم نمى شوند.

مسأله 2120ـ مرد نمى تواند بدون اذن همسر خود با خواهرزاده یا برادرزاده رضاعى زن خود ازدواج کند و نیز احتیاط واجب آن است که اگر با پسرى (العیاذ باللّه) لواط کرده با دختر و خواهر مادر رضاعى آن پسر ازدواج نکند.

مسأله 2121ـ اگر زنى برادر کسى را شیر دهد به او محرم نمى شود، اگر چه احتیاط مستحب آن است که با او ازدواج نکند.

مسأله 2122ـ مرد نمى تواند با دو خواهر اگرچه رضاعى باشند ازدواج کند و اگر دو زن را عقد کند بعد بفهمد خواهر بوده اند عقد اوّلى صحیح و دومى باطل است و اگر عقد در یک وقت بوده هر دو باطل است.

مسأله 2123ـ اگر زن از شیر مربوط به شوهر خود کسانى را که در زیر گفته مى شود شیر دهد شوهرش بر او حرام نمى شود، ولى بهتر است این کار را نکند:

برادر و خواهر خودش را.

عمو و عمّه و دایى و خاله خودش را.

  عمو زاده و دایى زاده خود را.

برادر زاده خود را.

برادر شوهر یا خواهر شوهر خود را.

خواهر زاده خود، یا خواهر زاده شوهرش را.

عمو و عمّه و دایى و خاله شوهرش را.

نوه زن دیگر شوهر را.

مسأله 2124ـ هرگاه زنى دختر عمّه یا دختر خاله کسى را شیر دهد به او محرم نمى شود، ولى احتیاط مستحب آن است که با او ازدواج نکند.

مسأله 2125ـ مردى که دو همسر دارد اگر یکى از آن دو همسر، فرزند عموى زن دیگر را شیردهد زنى که فرزند عموى او شیر خورده به شوهر خود حرام نمى شود.

 

آداب شیر دادن

مسأله 2126ـ هیچ کس براى شیر دادن فرزند بهتر از مادر و سزاوارتر از او نیست و بهتر است در برابر شیر دادن مزدى از شوهر خود نگیرد، ولى حق دارد بگیرد و اگر مادر بخواهد بیشتر از دایه مزد بگیرد شوهر مى تواند بچّه را از او گرفته به دایه دهد.

مسأله 2127ـ در روایات آمده است دایه اى را باید براى طفل انتخاب کرد که داراى عقل و ایمان و عفّت و صورت نیکو باشد و از گرفتن دایه کم عقل یا غیرمؤمنه یا بدصورت و کج خلق یا زنازاده خوددارى شود و همچنین از انتخاب دایه اى که بچّه او از زنا به دنیا آمده و شیرش شیر زنازاده است پرهیز شود.

 

مسائل متفرّقه شیر دادن

مسأله 2128ـ خوب است زنها هر بچّه اى را شیر ندهند، زیرا ممکن است فراموش کنند به چه کسانى شیر داده اند و بعداً دو نفر محرم با یکدیگر ازدواج کنند، مخصوصاً در این ایّام که با وجود امکان استفاده از شیر خشک و امثال آن، کمتر ضرورتى براى شیر دادن به بچّه هاى دیگر وجود دارد.

مسأله 2129ـ کسانى که به واسطه شیر خوردن با یکدیگر خویشاوند مى شوند مستحبّ است یکدیگر را احترام کنند، ولى حقوق خویشاوندى ندارند و از یکدیگر ارث نمى برند.

مسأله 2130ـ مستحبّ است درصورتیکه ممکن باشدبچّه رادوسال تمام شیر بدهند.

مسأله 2131ـ زن مى تواند بدون اجازه شوهر بچّه دیگرى را شیر دهد، به شرط آن که حقّ شوهر از بین نرود، ولى جایز نیست بچّه اى را شیر دهد که به واسطه شیر دادن آن بچّه نسبت به شوهر خود حرام شود.

مسأله 2132ـ هرگاه مردى بخواهد زن برادرش به او محرم شود مى تواند دختر شیرخوارى را با اجازه ولىّ او به عقد موقت خود درآورد و در همان حال زن برادرش آن دختر را شیر کامل دهد و بنابراحتیاط واجب باید مدّت عقد موقّت بقدرى باشد که دختر به حدّ قابلیّت بهره گیرى جنسى برسد و چنین عقدى موافق مصلحت دختر نیز باشد.

مسأله 2133ـ شیر دادنى که علّت محرم شدن است به دو چیز ثابت مى شود:

اوّل: خبر دادن عدّه اى که انسان از گفته آنها یقین پیدا کند.

دوم: شهادت دو مرد عادل یا چهار زن عادل، بلکه احتیاط واجب آن است که به شهادت یک مرد با یک زن هم اکتفا کند، ولى شاهدها باید شرایط شیر دادن را هم بگویند، مثلاً بگویند ما دیده ایم که فلان بچّه پانزده بار از پستان فلان زن شیر کامل با شرایطى که در مسأله 2116 گفته شده خورده است و اگر بدانیم همه آنها شرایط را مى دانند و در آن توافق دارند، شرح دادن آن لازم نیست.

مسأله 2134ـ هرگاه ندانند آیا کودک به مقدارى که سبب محرم شدن است شیر خورده یا نه، محرم بودن ثابت نمى شود باید یقین حاصل شود.

 

طـــلاق

 

شرایط طلاق

مسأله 2135ـ مردى که همسر خود را طلاق مى دهد باید عاقل و بنابر احتیاط واجب بالغ باشد و به اختیار خود طلاق دهد بنابراین طلاق از روى اجبار باطل است و نیز باید قصد جدّى داشته باشد، بنابراین اگر صیغه طلاق را به شوخى بگوید صحیح نیست.

مسأله 2136ـ بنابر احتیاط واجب باید صیغه طلاق به عربى صحیح خوانده شود و واجب است دو مرد عادل آن را بشنوند، اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه است مى گوید: «زَوْجَتِی فاطِمَةُ طالِقٌ» (یعنى همسرم فاطمه از همسرى رهاست) و اگر دیگرى را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: «زَوْجَةُ مُوَکِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ» یعنى همسر موکّل من رهاست.

مسأله 2137ـ زن باید هنگام طلاق از خون حیض و نفاس پاک باشد و نیز شوهرش در آن پاکى با او نزدیکى نکرده باشد و اگر درحال حیض و نفاس که پیش از این پاک بوده با او نزدیکى نموده باشد بنابراحتیاط، طلاق کافى نیست، بلکه باید دوباره عادت شود و پاک گردد (شرح این دو شرط در مسائل آینده خواهد آمد).

مسأله 2138ـ طلاق دادن در حال حیض یا نفاس در سه صورت صحیح است:

شوهر بعد از ازدواج مطلقاً با او نزدیکى نکرده باشد. باردار باشد. زن غایب باشد و مرد نتواند یا برایش مشکل باشد که پاک بودن زن را بفهمد.

 مسأله 2139ـ هرگاه زن را از خون حیض پاک مى دانسته و طلاقش داده، بعد معلوم شود که هنگام طلاق در حال حیض بوده طلاق او باطل است و بعکس اگر او را در حال حیض بداند و طلاق دهد، بعد معلوم شود پاک بوده، طلاق او صحیح است.

مسأله 2140ـ هرگاه کسى مى داند همسرش در حال حیض یا نفاس بوده اگر غایب شود، مثلاً مسافرت کند و بخواهد او را طلاق دهد و نتواند از حالش باخبر شود باید تا مدّتى که معمولاً از حیض یا نفاس پاک مى شود صبر کند.

مسأله 2141ـ هرگاه با همسرش نزدیکى کرده و بخواهد طلاقش دهد باید صبر کند حیض ببیند و پاک شود، ولى اگر باردار باشد مى تواند بعد از نزدیکى کردن بلافاصله او را طلاق دهد، همچنین اگر یائسه باشد یعنى بیشتر از پنجاه سال داشته باشد.

مسأله 2142ـ هرگاه با همسرش که از حیض و نفاس پاک بوده نزدیکى کند سپس مسافرت نماید و راهى براى تحقیق از حال زن نباشد چنانچه بخواهد او را طلاق دهد احتیاط واجب آن است که حدّاقل یک ماه صبر کند و بعد طلاق دهد.

مسأله 2143ـ زنى که به واسطه بیمارى یا غیر آن عادت ماهانه نمى بیند هرگاه مرد بخواهد او را طلاق دهد باید از زمانى که با او نزدیکى کرده تا سه ماه از نزدیکى خوددارى کند و بعد او را طلاق دهد.

مسأله 2144ـ ازدواج موقّت طلاق ندارد، هر زمان مدّتش تمام شود یا مرد مدّت را به او ببخشد از قید همسرى او رها مى شود و پاک بودن از عادت ماهانه و همچنین شاهد گرفتن لازم نیست.

 

عـدّه طـلاق

مسأله 2145ـ زنى که از شوهرش طلاق گرفته باید عدّه نگه دارد، مگر این که شوهر با او اصلاً نزدیکى نکرده باشد، یا قبل از نُه سال طلاقش دهد، یا زن یائسه باشد یعنى پنجاه سال از عمر او گذشته باشد، در این سه صورت بعد از طلاق مى تواند بلافاصله شوهر کند.

مسأله 2146ـ مقدار عدّه در مورد زنانى که عادت مى شوند احتیاط آن است که بقدرى صبر کند که دوبار حیض ببیند و پاک شود هنگامى که حیض سوم را دید عدّه او تمام است.

مسأله 2147ـ زنى که عادت ماهانه نمى بیند اگر در سنّ زنانى باشد که عادت مى بینند چنانچه شوهرش بعد از نزدیکى کردن او را طلاق دهد باید بعد از طلاق سه ماه عدّه نگه دارد و منظور از سه ماه آن است که اگر اوّل ماه است سه ماه تمام هلالى و اگر روز دیگرى از ماه است مانند پنجم یا دهم هنگامى که پنجم یا دهم ماه چهارم شود عدّه او تمام است، مثلاً اگر پنجم ماه رجب او را طلاق گفته، پنجم ماه شوّال عدّه او تمام است.

مسأله 2148ـ پایان عدّه زن باردار، متولّد شدن فرزند یا ساقط شدن آن است، حتّى اگر یک ساعت بعد از طلاق بچّه به دنیا آید، عدّه او تمام مى شود و مى تواند شوهر کند.

مسأله 2149ـ عدّه ازدواج موقّت بعد از تمام شدن مدّت، در صورتى که عادت ماهانه مى بیند، به مقدار دوحیض کامل است و اگر عادت نمى بیند چهلوپنج روز تمام است.

مسأله 2150ـ ابتداى شروع عدّه طلاق از آن موقعى است که صیغه طلاق خوانده مى شود، خواه زن بداند یا نداند، حتّى اگر بعد از تمام شدن مدّت عدّه بفهمد او را طلاق داده اند لازم نیست دوباره عدّه نگه دارد.

 

عدّه وفات

مسأله 2151ـ زنى که همسرش از دنیا رفته باید چهارماه و ده روز عدّه نگه دارد، خواه ازدواج دائم باشد یا موقّت، شوهرش با او نزدیکى کرده باشد یا نه، حتّى زن یائسه نیز باید عدّه وفات نگه دارد و اگر باردار است باید تا هنگام وضع حمل عدّه نگه دارد، ولى اگر پیش از گذشتن چهارماه و ده روز فرزندش به دنیا آید باید تا چهارماه و ده روز از مرگ شوهر عدّه را ادامه دهد.

مسأله 2152ـ زن در مدّت عدّه وفات باید از پوشیدن لباسهاى زینتى و کشیدن سرمه در چشم و کارهاى دیگرى که زینت حساب مى شود خوددارى کند.

مسأله 2153ـ هرگاه زن یقین کند همسرش از دنیا رفته و عدّه وفات نگه دارد و بعداً شوهر کند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعد مرده است، باید از شوهر دوم جدا شود و احتیاط واجب آن است که اگر باردار است به مقدارى که در عدّه طلاق گفته شد براى شوهر دوم عدّه طلاق نگه دارد و بعد از آن براى شوهر اوّل چهار ماه و ده روز عدّه وفات نگه دارد و اگر باردار نیست براى شوهر اوّل عدّه وفات نگه دارد و بعد براى شوهر دوم عدّه طلاق.

مسأله 2154ـ ابتداى عدّه وفات در صورتى که شوهر غایب باشد و فوت کند از موقعى است که زن از مرگ شوهر باخبر مى شود.

مسأله 2155ـ هرگاه زن بگوید عدّه من تمام شده از او قبول مى شود، به شرط آن که مورد اتّهام نباشد، بلکه احتیاط واجب آن است که مورد وثوق باشد.

 

طلاق بائن و رجعى

مسأله 2156ـ طلاق بر دو قسم است: «طلاق بائن» و «طلاق رجعى» طلاق بائن آن است که مرد در آن حقّ رجوع به زن خود را ندارد، (منظور از رجوع آن است که مرد بدون عقد با زن آشتى کند و او را مجدّداً به همسرى بپذیرد) طلاق بائن بر پنج قسم است: طلاق زنى که نُه سالش تمام نشده. طلاق زن یائسه، یعنى زنى که بیشتر از 50 سال دارد. طلاق زنى که شوهرش بعد از عقد، با او نزدیکى نکرده باشد. طلاق سوم زنى که او را سه بار طلاق داده اند. طلاق خلع و مبارات که شرح آن بعداً خواهد آمد: و غیر اینها را طلاق رجعى گویند که تا وقتى زن در عدّه است مرد مى تواند به او رجوع کند.

 

احکام رجوع

مسأله 2157ـ هرگاه مرد همسرش را طلاق رجعى دهد نمى تواند او را از خانه اى که موقع طلاق در آن بوده بیرون کند (مگر در بعضى از موارد خاص)، همچنین بر خود زن نیز حرام است که براى کارهاى غیر لازم از آن خانه بیرون رود.

مسأله 2158ـ در طلاق رجعى مرد مى تواند به زن خود رجوع کند، بدون آن که صیغه عقد تازه اى بخواند و رجوع کردن بر دو قسم است: 1ـ سخنى بگوید که معنایش این باشد که آن زن را دوباره به همسرى خود پذیرفته است. 2ـ کارى انجام دهد که همین معنى را برساند.

مسأله 2159ـ لازم نیست مرد هنگام رجوع کردن شاهد بگیرد، یا به زن خبر دهد، حتّى اگر بدون این که کسى بفهمد بگوید: به همسرم رجوع کردم صحیح است.

مسأله 2160ـ هرگاه مرد از همسرش مالى بگیرد و با او مصالحه کند که بعد از طلاق به او رجوع نکند، یا حقّ رجوع نداشته باشد، حقّ رجوع از بین نمى رود.

مسأله 2161ـ هرگاه همسرش را دوبار طلاق دهد بعد عقدش کند و یا به او رجوع کند (و بنابر احتیاط واجب در هر بار نزدیکى نماید و بعد از دیدن حیض و پاک شدن او را طلاق دهد) در مرتبه سوم که او را طلاق داد آن زن بر او حرام مى شود و تنها در صورتى بر او حلال خواهد شد که بعد از گذشتن عدّه به عقد دائم شوهر دیگرى درآید و با او نزدیکى کند، سپس او را طلاق دهد، بعد از عدّه شوهر اوّل مى تواند با او ازدواج کند.

 

طلاق خُلْع

مسأله 2162ـ زنى که مایل نیست با شوهرش زندگى کند، و بیم آن مى رود که ادامه همسرى آنها باعث گناه شود مى تواند مهر خود یا مال دیگرى را به او ببخشد که طلاقش دهد، این را طلاق خلع گویند.

مسأله 2163ـ احتیاط واجب آن است که صیغه طلاق خلع به صورت زیر باشد: اگر خود شوهر مى خواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن مثلاً «فاطمه» است مى گوید:

«زَوْجَتِی فاطِمَةُ خَلَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ هِىَ طالِقٌ»

یعنى زنم فاطمه را در برابر چیزى که بخشیده است طلاق دادم، او رهاست و اگر وکیل او بخواهد صیغه را بخواند احتیاط واجب آن است که یک نفر از طرف زن وکیل شود و دیگرى از طرف مرد، چنانچه مثلاً اسم شوهر «محمد» و اسم زن «فاطمه» است، وکیل زن مى گوید:

«عَنْ مُوَکِّلَتِی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَکِّلِکَ مُحَمَّد لِیَخْلَعَها عَلَیْهِ»

پس از آن وکیل مرد بدون فاصله مى گوید:

«زَوْجَةُ مُوَکِّلِی خَلَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ هِىَ طالِقٌ»

(و اگر زن چیز دیگرى غیر از مهر را به شوهر ببخشد باید نام همان را در موقع خواندن صیغه ببرد).

 

طلاق مبارات

مسأله 2164ـ هرگاه زن و شوهر یکدیگر را نخواهند و زن مهر خود یا مال دیگرى را به مرد ببخشد که او را طلاق دهد آن را طلاق مبارات گویند.

مسأله 2165ـ احتیاط واجب آن است که صیغه طلاق مبارات را به طریق زیر بخوانند، اگر خود شوهر صیغه را مى خواند و مثلاً اسم زن «فاطمه» است مى گوید:

«بَارَأْتُ زَوْجَتى فاطَمَةَ عَلى ما بَذَلَتْ فَهِىَ طالِقٌ»

یعنى مبارات کردم (4) زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رها است (و اگر چیزى غیر مهر را مى دهد باید آن را نام ببرد) و در صورتى که وکیل مرد بخواهد صیغه را بخواند مى گوید:

«بَارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلى ما بَذَلَتْ فَهِىَ طالِقٌ»

البته قبلاً باید زن مهر خود بلکه چیزى کمتر از آن را به شوهر در برابر طلاق مبارات بخشیده باشد.

 مسأله 2166ـ احتیاط واجب آن است که صیغه طلاق خلع و مبارات به عربى صحیح خوانده شود، ولى اگر زن براى بخشیدن مال خود به شوهر به فارسى بگوید: فلان مال را به تو بخشیدم تا مرا طلاق دهى مانعى ندارد.

مسأله 2167ـ زن مى تواند در بین عدّه طلاق خلع یا مبارات از بخشش خود برگردد و اگر بر گردد شوهر مى تواند رجوع کند و بدون عقد دوباره او را همسر خود قرار دهد.

مسأله 2168ـ مالى را که شوهر براى طلاق مبارات مى گیرد باید بیشتر از مهر نباشد بلکه احتیاط واجب آن است که کمتر باشد، ولى در طلاق خلع هر مقدار باشد اشکال ندارد.

 

احکام متفرّقه طلاق

مسأله 2169ـ هرگاه با زن نامحرمى به گمان این که همسر اوست نزدیکى کند، زن باید عدّه نگه دارد (به مقدار عدّه طلاق) خواه زن بداند که او شوهرش نیست یا نه و اگر مرد مى داند که آن زن همسرش نیست ولى زن او را شوهر خود مى داند در این صورت نیز بنابر احتیاط واجب باید عدّه نگه دارد.

مسأله 2170ـ اگر مردى زنى را فریب دهد که از شوهرش طلاق بگیرد و همسر او شود طلاق و عقد آن زن صحیح است، ولى هر دو معصیت بزرگى انجام داده اند (البتّه این در صورتى است که قبلاً زنا با آن زن نکرده باشد و الاّ بر او حرام ابدى است).

مسأله 2171ـ اگر زن در موقع عقد شرط کند که هرگاه شوهر مثلاً مسافرت نماید، یا معتاد به مواد مخدر گردد، یا خرجى او را ندهد اختیار طلاق با او باشد، این شرط باطل است، ولى هرگاه شرط کند که او از طرف شوهرش وکیل باشد که هرگاه این کارها را انجام دهد خود را مطلّقه کند این وکالت صحیح است و در چنین صورتى حق دارد خود را طلاق دهد.

مسأله 2172ـ زنى که شوهرش مفقودالاثر شده و نمى داند زنده است یا نه، اگر بخواهد طلاق بگیرد و شوهر کند باید نزد مجتهد عادل برود و مطابق دستور مخصوصى که در شرع وارد شده عمل نماید.

مسأله 2173ـ پدر و جدّ پدرى دیوانه مى توانند زن او را در صورت مصلحت طلاق دهند، امّا ولىّ صغیر اگر همسر دائمى براى او عقد کرده است بنابر احتیاط واجب نمى تواند او را طلاق دهد، امّا اگر همسر موقّت براى او عقد کرده مى تواند باقیمانده مدّت را در صورت مصلحت ببخشد.

مسأله 2174ـ هرگاه کسى دو نفر را عادل بداند و زن خود را پیش آنها طلاق دهد، دیگرى که آنان را عادل نمى داند بنابر احتیاط واجب نباید آن زن را براى خود یا دیگرى عقد کند، ولى اگر شک در عدالت آنها داشته مانعى ندارد.

 

غــصــب

 

مسأله 2175ـ «غصب» آن است که انسان بر مال یا حقّ کسى از روى ظلم مسلّط شود، غصب یکى از گناهان کبیره است که در قیامت مجازات سخت دارد و در دنیا عواقب دردناک، در روایتى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده است که هر کس یک وجب زمین دیگرى را غصب کند در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن، مثل طوق به گردن او مى اندازند.

مسأله 2176ـ هرگاه کسى نگذارد مردم از مسجد یا مدرسه و پل و جاهاى دیگرى که براى عموم ساخته شده استفاده کنند، حقّ آنان را غصب نموده، همچنین اگر کسى در مسجد و مانند آن جایى براى خود مى گیرد و دیگرى نگذارد از آن استفاده کند.

مسأله 2177ـ مسلّط شدن بر اموال بیت المال مسلمین بدون حق نیز غصب است و تمام احکام غصب را دارد و مسؤولیّتش از جهاتى بیشتر است.

 

احکام غصب

مسأله 2178ـ مالى را که نزد کسى رهن (گرو) گذاشته اند اگر دیگرى غصب کند، صاحب مال و طلبکار هر کدام مى توانند آن را از او مطالبه کنند و اگر از بین برود و عوض آن را بگیرند، آن عوض به جاى آن مال رهن خواهد بود.

مسأله 2179ـ واجب است شخص غاصب مالى را که غصب کرده هر چه زودتر به صاحبش برگرداند، و هر قدر تأخیر کند گناه بیشترى براى او نوشته مى شود و اگر تلف شود باید عوض آن را بدهد.

مسأله 2180ـ هرگاه از مالى که غصب کرده منفعتى به دست آید، مانند این که برّه اى از گوسفند غصبى متولّد شود، یا میوه اى از باغ غصبى به دست آید، تمام آن ملک صاحب مال است، هر چند غاصب هم زحمت کشیده باشد و اگر کسى خانه اى را غصب کند باید مال الاجاره آن را در مدّتى که دست او بوده مطابق معمول بپردازد، هر چند از خانه استفاده نکرده باشد و همچنین اموال دیگر مانند اتومبیل و غیر آن.

مسأله 2181ـ هرگاه مالى را از بچّه یا دیوانه اى غصب کند، باید آن را به ولىّ او بازگرداند و اگر به دست آن بچّه یا دیوانه دهد و از بین برود ضامن است.

مسأله 2182ـ هرگاه دو یا چند نفر به اتّفاق هم مالى را غصب کنند هر کدام آنان ضامن قسمتى از آن مال است (اگر دو نفر باشند هر کدام نصف و اگر سه نفر باشند هر کدام ثلث آن را ضامن است) خواه به تنهایى مى توانسته آن را غصب کند یا نه.

مسأله 2183ـ هرگاه مالى را که غصب کرده با چیز دیگرى مخلوط شود، چنانچه جدا کردن آنها ممکن باشد باید جدا کند و به صاحبش برگرداند، هر چند زحمت داشته باشد و اگر جاى دوردستى آن را قرار داده تمام مخارج رساندن آن مال به دست صاحبش بر عهده غاصب است.

مسأله 2184ـ اگر ظرف یا چیز دیگرى را که غصب کرده خراب نماید باید آن را با تفاوت قیمتى که حاصل شده به صاحبش بدهد و اگر براى این که تفاوت را ندهد بگوید آن را مثل اوّلش مى سازم مالک مجبور نیست قبول کند و نیز مالک نمى تواند غاصب را مجبور کند که آن را مثل اوّلش بسازد، فقط مى تواند تفاوت قیمت را بگیرد.

مسأله 2185ـ هرگاه مالى را که غصب کرده طورى تغییر دهد که از اوّلش بهتر شود، مثلاً طلاى غصبى را به صورت گوشواره و گردنبند درآورد، چنانچه صاحب مال بگوید آن را به همین صورت به من بده باید بدهد، و نمى تواند براى زحمت خود مزدى بگیرد، حتّى نمى تواند بدون اجازه مالک آن را به صورت اوّل بازگرداند و اگر بدون اجازه او آن را به صورت اوّل باز گرداند احتیاط واجب این است که تفاوت قیمت را بدهد.

مسأله 2186ـ هرگاه مال غصبى را طورى تغییر دهد که از اولش بهتر شود ولى صاحب مال براى منظور خاصّى بگوید باید آن را به صورت اوّل درآورى واجب است چنین کند و اگر عیبى بر آن وارد شود و قیمت آن از اوّل کمتر گردد باید تفاوت آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2187ـ هرگاه در زمینى که غصب کرده زراعت کند یا درخت بنشاند، زراعت و درخت و میوه آن مال غاصب است، ولى باید اجاره زمین را در مدّتى که زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمین بدهد و چنانچه در اثناء کار صاحب زمین راضى نباشد که زراعت و درخت در آن زمین بماند غاصب باید فورا آن را بکند، هر چند باعث خسارت او شود و اگر نقصى در زمین پیدا شود باید تفاوت قیمت را بدهد و غاصب نمى تواند صاحب زمین را مجبور کند که زمین را به او بفروشد یا اجاره دهد، همچنین صاحب زمین نمى تواند غاصب را مجبور کند که زراعت یا درخت را به او بفروشد.

مسأله 2188ـ هرگاه مالى را که غصب کرده از بین برود در صورتى که از چیزهایى باشد که مثل و مانند آن معمولاً کمیاب است مانند بسیارى از حیوانات و بسیارى از فرشهاى دست بافت، باید قیمت آن را بدهد و اگر قیمت بازار آن فرق کرده باشد باید قیمت روزى را که تلف کرده بدهد و اگر از چیزهایى است مانند گندم وجو و بسیارى از فرشهاى ماشینى، انواع پارچه ها و ظرفهایى که با کارخانه ها درست مى شود که معمولاً مثل آن فراوان است، باید مثل همان چیز را که غصب کرده بدهد، ولى باید خصوصیّاتش مثل همان مالى باشد که از بین رفته است.

مسأله 2189ـ هرگاه حیوانى مانند گوسفند را غصب کند و از بین برود چنانچه در مدّتى که نزد او بوده چاق شده سپس از بین رفته است، باید افزایش قیمت آن را که به خاطر چاقى بوده نیز بدهد.

مسأله 2190ـ هرگاه مالى را که غصب کرده غاصب دیگرى از غاصب اوّل بگیرد و از بین برود احتیاط آن است صاحب مال عوض آن را از هر کدام مطالبه کند بدهد.

مسأله 2191ـ هرگاه معامله باطلى انجام گیرد، مثلاً جنسى را که باید با وزن خرید و فروش کند بدون وزن معامله نماید، نه خریدار مالک جنس مى شود و نه فروشنده مالک قیمت، ولى اگر هر دو قطع نظر از معامله راضى باشند که در مال یکدیگر تصرّف کنند اشکالى ندارد وگرنه مثل مال غصبى است و باید آنها را برگردانند و در صورتى که مال هر یک در دست دیگرى تلف شود باید عوض آن را بدهد، چه بداند معامله باطل بوده و چه نداند.

مسأله 2192ـ اگر مالى را از فروشنده بگیرد تا آن را درست ببیند و اگر پسندید بخرد، اگر آن مال تلف شود احتیاط واجب آن است که عوض آن را به صاحبش بدهد.

 

امـوال گمشـده (لُقَطِه)

 

 احکام اموال گمشده

مسأله 2193ـ مال گمشده اى را که انسان پیدا مى کند اگر نشانه اى ندارد که با آن صاحبش معلوم شود (مانند یک اسکناس صد تومانى یا یک سکه طلا) احتیاط واجب آن است که از طرف صاحبش آن را صدقه دهد و اگر خود او مستحق است مى تواند بردارد اگر مال مهمّى باشد احتیاط آن است که از حاکم شرع اجازه بگیرد.

مسأله 2194ـ هرگاه مالى را که پیدا کرده نشانه دارد ولى قیمت آن کمتر از یک درهم است (5) چنانچه صاحب آن معلوم باشد نمى تواند بدون رضایت او آن را بردارد و اگر صاحب آن معلوم نباشد مى تواند بردارد و تملّک کند و از آن استفاده نماید و در صورت تلف شدن لازم نیست عوض آن را بدهد، بلکه اگر قصد تملّک هم نکرده باشد و بدون تقصیر او تلف شود دادن عوض آن واجب نیست.

مسأله 2195ـ احتیاط واجب آن است که اگر در حرم مکّه مالى که قیمت آن به اندازه یک درهم یا بیشتر است پیدا کند آن را برندارد.

مسأله 2196ـ هرگاه مالى را که پیدا کرده نشانه دارد و قیمتش به اندازه یک درهم یا بیشتر است، باید آن را تا یک سال اعلام کند (چنانچه از روزى که پیدا کرده تا یک هفته هر روز اعلام کند، بعد هفته اى یک بار تا آخر سال در محلّ اجتماع مردم کافى است) چه آن مال متعلّق به مسلمانى باشد یا کافرى که در امان مسلمانان است اعلام کردن واجب است.

مسأله 2197ـ هرگاه به جاى اعلام کردن لفظى، اعلان کتبى در محلّى که مرکز رفت و آمد مردم است نصب کند و مردم آنجا غالباً باسواد باشند یا افراد باسواد اعلان را براى بى سوادان بخوانند و تا یک سال اعلان در آنجا بماند کافى است.

مسأله 2198ـ هرگاه قبل از فرا رسیدن یک سال، از پیدا کردن صاحب آن مأیوس شود و یا از اوّل مأیوس باشد که صاحب آن را پیدا کند احتیاط واجب آن است که آن مال را از طرف صاحب اصلى اش به فقیر بدهد.

مسأله 2199ـ هرگاه در یکى از حرمهاى مقدّس، یا مساجد، محلّى براى گمشده ها تعیین شود و مردم بدانند براى پیدا کردن گمشده خود باید به آن محل مراجعه کنند و متصدّیان آن محل مورد اعتماد باشند، کافى است که گمشده را به محلّ آن تحویل دهد و آنها تا یک سال باید آن را نگهدارى کنند و اگر صاحب آن پیدا نشد طبق مسأله بعد عمل نمایند و اگر در بعضى از شهرها چنین محلّى براى گمشده ها در نظر گرفته شود و مردم از آن باخبر باشند وظیفه اعلان کردن با سپردن گمشده به آن محل، از دوش مردم برداشته مى شود.

مسأله 2200ـ هرگاه تا یک سال اعلان کند و یا در محل اعلان شده نگهدارى شود و صاحب مال پیدا نشود، پیداکننده مخیّر است یکى از چهار کار را انجام دهد: آن را براى خود بردارد به قصد این که هر وقت صاحبش پیدا شد اگر آن مال موجود نیست، عوض آن را به او بدهد. به صورت امانت براى او نگهدارى کند. از طرف صاحبش صدقه در راه خدا بدهد. آن را به حاکم شرع بسپارد و احتیاط مستحب صدقه دادن یا سپردن به حاکم شرع است.

مسأله 2201ـ هرگاه بعد از یک سال اعلان کردن، صاحب مال پیدا نشود و مال را به عنوان امانت براى صاحبش نگهدارى کند و مال از بین برود چنانچه در نگهدارى آن کوتاهى، یا زیاده روى نکرده باشد ضامن نیست، ولى اگر از طرف صاحبش صدقه دهد اگر صاحبش پیدا شد و به صدقه دادن راضى نشد باید عوض آن را به او بدهد.

 مسأله 2202ـ هر کودک نابالغى مالى را پیدا کند احتیاط واجب آن است که ولىّ او اعلان نماید و چنانچه تا یک سال صاحب آن پیدا نشد مطابق یکى از دستورهاى چهارگانه گذشته، آنچه مطابق مصلحت کودک است عمل مى نماید.

مسأله 2203ـ هرگاه در اثناء سال که مشغول اعلان کردن است مال از بین برود ضامن نیست، مگر این که در نگهدارى آن کوتاهى یا زیاده روى کرده باشد.

مسأله 2204ـ هرگاه مالى را پیدا کند و به گمان این که مال خود اوست بردارد، بعد بفهمد مال او نیست، نمى تواند آن را در همان جا بیندازد، بلکه باید مطابق دستورى که گذشت تا یک سال اعلان نماید و اگر با پاى خود آن را تکان دهد این حکم را ندارد، هر چند خود این کار اشکال دارد.

مسأله 2205ـ باید درموقع اعلان کردن طورى بگوید که نشانه هاى آن روشن نشود و اگر کسى آمد و نشانه هاى آن را داد بطورى که اطمینان حاصل شد مال اوست باید به او بدهد، ولى لازم نیست نشانه هایى را که بیشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آن نیست بگوید.

مسأله 2206ـ مالى که پیدا کرده اگر قیمت آن یک درهم یا بیشتر باشد چنانچه اعلان نکند و آن را در مسجد یا جاى دیگرى که محلّ اجتماع مردم است بگذارد و از بین برود، یا دیگرى آن را بردارد کسى که آن را در آغاز پیدا کرده است ضامن است.

مسأله 2207ـ هرگاه مالى پیدا کند که اگر بماند فاسد مى شود مانند بسیارى از غذاها و میوه ها باید تا مدّتى که فاسد نمى شود آن را نگه دارد، بعد قیمت کند و خودش آن را مصرف نماید یا بفروشد و پولش را نگه دارد و اگر صاحب آن پیدا نشد از طرف او صدقه دهد و احتیاط مستحب آن است که اگر دسترسى به حاکم شرع دارد از او اجازه بگیرد.

مسأله 2208ـ هرگاه مالى را که پیدا کرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه داشته باشد، در صورتى که قصدش این است که آن را به این وسیله حفظ کند تا به دستور شرع درباره آن عمل نماید اشکالى ندارد.

مسأله 2209ـ هرگاه کفش کسى را ببرند و کفش دیگرى به جاى آن بگذارند، چنانچه بداند کفشى که مانده مال کسى است که کفش او را برده و این کار عمداً انجام شده و دسترسى به آن شخص نیست، مى تواند آن را به جاى کفش خود بردارد و چنانچه دسترسى به حاکم شرع دارد از او اجازه بگیرد و هرگاه قیمت آن از کفش خودش بیشتر باشد باید هر وقت صاحب آن پیدا شد زیادى قیمت را به او بدهد و اگر از پیدا شدن او مأیوس شود زیادى را از طرف صاحبش صدقه مى دهد، ولى اگر یقین دارد یا احتمال مى دهد کفشى که مانده مال کسى نیست که کفش او را برده، چنانچه از پیدا کردن صاحب آن مأیوس باشد باید آن را صدقه دهد.

مسأله 2210ـ اگر مالى را که پیدا کرده کمتر از یک درهم ارزش دارد در مسجد یا جاى دیگر بگذارد و از آن صرف نظر کند اگر کس دیگرى آن را بردارد براى او حلال است.

مسأله 2211ـ در مواردى که مال را از طرف صاحب اصلى آن در راه خدا صدقه مى دهند به سیّد یا غیرسیّد مى توان داد و اگر خودش مستحق باشد خودش نیز مى تواند بردارد.

  

ذبح و شکار حیوانات

 

مسأله 2212ـ اگر حیوان حلال گوشتى را با شرایطى که بعداً گفته مى شود سر ببرند خوردن گوشت آن حلال است، خواه اهلى باشد یا وحشى، مگر حیوانى که انسانى با آن وطى و نزدیکى کرده که گوشت آن و حتّى گوشت بچه آن حرام است و همچنین حیوانى که نجاستخوار شده، مگر این که با دستورى که در شرع معیّن گردیده، آن را غذاى پاک بدهند و پاک کنند.

مسأله 2213ـ حیوان حلال گوشت وحشى مانند آهو و بزکوهى و کبک و امثال آن و همچنین حیوان حلال گوشت اهلى که بعداً وحشى شده مثل گاو و شتر اهلى که فرار کرده و وحشى شده، اگر به و سیله اسلحه (با دستورى که بعداً گفته مى شود) آن را شکار کنند حلال است، ولى حیوان حلال گوشت اهلى را اگر شکار کنند حلال نمى شود، همچنین حلال گوشت وحشى که به وسیله تربیت کردن اهلى شده است.

 

احکام ذبح و شکار حیوانات

مسأله 2214ـ حیوان حلال گوشت وحشى در صورتى با شکار کردن حلال مى شود که توانایى بر فرار داشته باشد، بنابراین بچّه آهو یا بچّه کبک که نمى تواند فرار کند با شکار کردن حلال نمى شود.

مسأله 2215ـ حیوان حلال گوشتى که مانند ماهى خون جهنده (روان) ندارد اگر به خودى خود در آب بمیرد پاک است، ولى گوشت آن حرام است.

مسأله 2216ـ حیوان حرام گوشتى که خون جهنده ندارد مانند مار با سر بریدن حلال نمى شود ولى مرده آن پاک است.

مسأله 2217ـ سگ و خوک به واسطه سر بریدن و شکار کردن پاک نمى شود و گوشت آنها نیز حرام است و حیوان حرام گوشتى که درنده و گوشتخوار است مانند گرگ و پلنگ اگر به دستورى که گفته مى شود سرببرند یا با اسلحه شکار کنند پاک است، ولى گوشت آن حلال نمى شود، همچنین اگر با سگ شکارى آن را شکار کنند.

مسأله 2218ـ فیل و خرس و بوزینه و موش و حیواناتى که مانند مار و سوسمار در داخل زمین زندگى مى کند، هر کدام خون جهنده دارد اگر به خودى خود بمیرد نجس است، ولى اگر سر آنها را ببرند یا آنها را شکار کنند پاک است.

مسأله 2219ـ اگر از شکم حیوان زنده بچه مرده اى بیرون آید یا بیرون آورند، گوشت آن حرام است.

 

دستور ذبح حیوانات

مسأله 2220ـ براى سر بریدن حیوان اگر حلقوم و دو رگ بزرگ گردن را بطور کامل ببرند کافى است ولى احتیاط مستحب آن است که چهار رگ بزرگ یعنى دو رگ بزرگ گردن به اضافه حلقوم و مرى از پایین برآمدگى گلو بریده شود.

مسأله 2221ـ اگر بعضى از این رگها را ببرند و صبر کنند تا حیوان بمیرد بعد بقیّه را ببرند فایده ندارد، بلکه اگر به این مقدار هم صبر نکنند ولى بطور معمول رگها را پشت سر هم نبرند اگر چه هنوز حیوان جان داشته باشد اشکال دارد.

مسأله 2222ـ هرگاه گرگ، گلوى گوسفند را بطورى بکند که از رگهاى گردن که باید موقع ذبح بریده شود چیزى باقى نماند آن حیوان حرام مى شود. ولى اگر آن رگها سالم باشد در صورتى که گوسفند هنوز زنده است و آن را به دستورى که گفته شد سر ببرند حلال مى باشد. همچنین هرگاه حیوانى به غیر دستور شرعى ذبح شده باشد پاک است، هر چند خوردن گوشت آن حرام مى باشد، بنابراین پوست و چرم حیواناتى که از ممالک غیر اسلامى مى آورند در صورتى که بدانیم از حیوانات ذبح شده است، پاک است.

منبع:aviny.com

  • محسن امیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی